جیمین فیک زندگی پارت ۴۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۴۸#


ات: تو میدونستی من تصادف کردم
جیمین: من میدونستم تصادف کردی من میدونستم من همه چیرو میدونم اینکه تصادف کردی اینکه حامله بودی و تو تصادف از دست دادی و دیگه نمیتونی بچه دار بشی اره من همشو میدونم ووهمش هم تقصیر... منه
ات: جیمین اینطوری نیست
جیمین: چرا هست من هیچوقت خودم رو نمیبخشم حتی اگه تو ببخشی من نمیتونم
ات: من کل حرف های دیشبتو شنیدم و متوجه همه اشک هات شدم

یهو جیمین جلو پام نشست و دستاش رو روی دستام حس کردم

جیمین: پس فهمیدی که پشیمونم پس فهمیدی قلبم فقط برای تو می‌تپد پس فهمیدی که همیشه لحظه شماری برگشتنتو میکردم پس فهمیدی که...
ات: میشه برام یه لیوان اب بیاری
جیمین: آ آره حتما

جیمین از جلوم بلند شد و به داخل رفت . تشنم نبود فقط چون تاقت شنیدن ادامه حرفاش رو نداشتم گفتم بره. با دستام شقیقه هام رو ماساژ میدادم و فکر میکردم . که یهو یه پارچه جلوی دهنم اومد و ...
ویو جیمین
رفتم اب بریزم یعنی ات من رو میبخشه. یعنی اون گذشته رو فراموش کرده . یعنی ممکنه دوباره عاشقم بشه و مال من بشه . من که فکر نمیکنم . رفتم تو حیاط و سمت همون میز که با نبود ات مواجه شدم . یعنی انقدر از من بدش میاد که اب رو بهونه کرد و رفت. تو همین فکر بودم که چشمم خورد به یه نامه رو میز ...
.
.
.
به نظرتون چی شد و قراره چی بشه . امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید خوشحال میشم
دیدگاه ها (۱۶)

جیمین فیک زندگی پارت ۴۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۴۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۴۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط